دیگه نمیرم اون شرکت. بیکاری بهتر از کار کردن مجانیه، به هیچکس نگفتم، جز حسن. حیف اون همه کار بی مزد و منت. ظهر از یه دارالترجمه زنگ زدن بهم، خانومه میگفت: «اونقدر که از شما و کارتون تعریف کردن دلم خواست صداتونم بشنوم...» بعدش کلی التماس و خواهش که بیا با ما کار کن، نمیرم. نه که کلاس بذارم، حوصله ندارم، من خودمو جر دادم برای وکالت، نه این کارا. کل روز خواب بودم، کل شب بیدار. روزهای گهیه، روزهای گهتری در راهه...
تابلو آرزوها...برچسب : نویسنده : mmilad2barea بازدید : 51 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 13:41
۱۳ میلیون تومن خرج دندونام شد. فقط یه تومن داشتم. دوازده تومن الباقی رو چیکار کردم؟ قرض گرفتم. قرض نگرفتم، گدایی کردم. حقمه، یه آدم بیدست و پای بدبخت که در مورد حق خودش نمیتونه مذاکره کنه و هیچ گهی بخوره رو چه به اینکه بخواد برای حق و حقوق دیگران چونه بزنه. این آدم بیدست و پای بدبخت برای این دنیا زیادیه، این آدم بیدست و پای بدبخت به درد مردن میخوره.
«مرگ! کجایی که زندگی کشت ما را»...
برچسب : نویسنده : mmilad2barea بازدید : 48 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 13:41
برچسب : نویسنده : mmilad2barea بازدید : 49 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 13:41